آناهیتاآناهیتا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات دخترم آناهیتا

آناهیتا در هفته گذشته

1391/11/1 15:15
نویسنده : مامان
594 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از مدت طولانی بالاخره اینترنت ما درست شد دیگه کم کم داشت حوصله مون سر می رفت .

این روزها آناهیتا خیلی رفتارش آروم شده  برای خودش بازی می کنه علاقه زیادی به خونه سازی پیدا کرده و با آجره ها خونه ماشین سرسره و ... می سازه  و خیلی لذت می بره و خوشحاله  .لبخند

تیکه  کلام  آناهیتا این روزها

تا  اسباب بازی هاتو جمع می کنی یا کار مثبتی انجام می دی میگی

« ماشاءا... بزرگ شدم ،واسه خودم خانم شدم »  .ماچخجالتماچ

خدا رو شکر یاد گرفتی بعد از بازی باید اسباب بازی هاتو جمع کنی اگه زیاد باشن  من یا بابا بهت می گیم اگه دوست داشته باشی تو جمع کردنشون بهت کمک کنیم . و تو هم فوری میگی ممنون میشمزبان

کتابی دارم برای بار دوم می خونم و  در عیل حال با تو کار می کنم  . هر روز عصر از ساعت 5 تا 7 منو تو با هم صحبت می کنیم  این زمان بهترین موقع برای صحبت کردن با دختر گلمه . در مورد مهارت های زندگی احترام  ، احساسات (غم شادی ترس خشم) ، مسئولیت ها ، آرزوها  هدف ، علایق ، توانایی  و ...  هر کدوم یک هفته باهاش کار کردم و الان  می دونه ارزو چیه و برای رسیدن بهش باید چیکار کنه ، وقتی ناراحت میشه میگه من احساس ناراحتی می کنم  و خیلی خوب مسائل رو درک می کنه .  دارم خلاصه نویسی می کنم و به زودی همراه با سوالهایی که میشه از کودک پرسید رو توی وبلاگ می زارم . من احساس می کنم منو آناهیتا الان بهتر حرف همدیگر رو درک می کنیم  و وقتی بهش میگم الان وقت غذاست میگه برای اینکه مریض نشم باید دستمو بشورم و به خودم احترام بزارم .  

چگونه کودک موفق داشته باشیم . (آموزش مهارت های زندگی به کودکان) نوشته : زهرا قیدر   ناشر : مرکز نشر روان سنجی

 

 

 

یه روز آناهیتا بهم گفت مامان میشه ناهارمونو ببریم پارک بخوریم من از پیشنهادش استقبال کردم و فوری غذاها رو گذاشتم توی سبد دو تایی رفتیم پارک . اینجا داریم با هم توپ بازی می کنیم .

اینجا هم دخترم داره دوچرخه سواری می کنه ناراحته چون داشتیم می رفتیم به سمت ماشینناراحت

یه خنده دوست داشتنی سر سفره غذاماچ

دخترم داره برگ درخت ها رو بررسی می کنه یول

چون گل پیدا نکرد گفت مامان گل نیسنت این برگ برای شماخجالت

آناهیتا در حال بازی با گِل

آناهیتا تو آشپزخونه اتاقش در حال خوردن غذایی که خودش درست کردهخوشمزه

آناهیتا در نقش دکتر و تینا در نقش مریضلبخند

 

دوستتون دارم یه عالمه


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان آرشیدا کوچولو
2 بهمن 91 1:15
مـــــــــــن عـــــــــــــــــاشق مامان هاییم که اینطور عاشقانه دست های ظریف و کوچولوی بچه هاشون رو عادت به لمس زندگی میدهند





سلام ممنون شما لطف دارید عزیزم . آرشیدا جونو ببوس
مامان پریسا
2 بهمن 91 10:04
هم به اناهیتا جون و هم به مامانی باید افرین بگیم.


سلام ، مرسی عزیزم .
نرگس مامان باران
2 بهمن 91 11:19
قربونش برم ماشالا بزرگ شده وخانمی شده برای خودش
مامانی کلی براش اسفند دود کن


سلام لطف داری عزیزم .
آناهیتا مامانیه آرمیتا
11 بهمن 91 19:32
چه بامزه اس تکه کلامشماشالا واقعاهم خانوم شدی که غذای خوشمزه درست میکنی
آفرین به مامان باحوصله که اجازه میده باگل بازی کنی .خیلی خوبه که باهم حرف میزنید


ممنون نازنین