یک روز خوش با تینا
سلام به دوستان عزیز در نی نی وبلاگ دیروز منو و آناهیتا افتخار اینو داشتیم که تینا و مامانش خونه ما تشریف بیارن . به ما که خیلی خوش گذشت این دو کوچولو از ساعت 6:45 تا 10:30 شب بازی کردند موقع رفتن هر دوشون لجبازی کردن که نریم و نرند . با اینکه هر دوشنون خسته شده بودند و خوابشون می اومد ولی دوست داشتند باز با هم بازی کنند . من که خیلی خوشحالم آناهیتا توی این شهر که کسی رو نداریم یه دوست خوب داره که از لحاظ شخصیتی مثل آناهیتا آروم و دوست داشتنی هستش . بچه ها مشغول بازی بودن با هم خاله باز می کردند هر کدومشون جداگانه غذا درست می کردند خانم دکتر شدند و عروسک ها مریض هاشون شدند یه بار آنا دکتر م...