آناهیتاآناهیتا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه سن داره

خاطرات دخترم آناهیتا

اردو با خانه بازی بادبادک

1391/12/1 17:57
نویسنده : مامان
1,099 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز که رفته بودیم کلاس کتاب خوانی مادران به من و مان تینا و سه تا بچه های دیگه که هم سن آناهیتا هستن و هنوز جزء بچه های مهد کودک نشدن گفتند فردا می خوایم بریم اردو چاکوتا اطراف بوشهر که اگه بارنندگی خوب باشه به بهشت بوشهر معروف هست من تا حالا  نرفته بودم و چون با سه تا مینی بوس می خواستیم بریم و آناهیتا هم دوست داشت تو جمع بچه ها باشه و اتوبوس و مینی بوس سوار بشه  با کسب اجازه از آقای پدر رفتیم .

چون من خیلی کار داشتم و شما هم تا دیر وقت خانه بازی بودی  و بابایی رو کم دیدی می خواستی بیشتر پیش بابایی باشی و شب ساعت 11 خوابیدی و منم نگران نکنه صبح بیدار نشی .ولی وقتی صبح گفتم دختر پاشو چشمات باز شد و گفتی می خوایم بریم مهد کودک . عاشق رفتن به مهد کودک هستی .ولی هنوز زوده باید سه سالت بشه بعد عزیز دلم .

رفتیم و به خاله ها تو جمع کردن وسایل کمک کردیم و سوار مینی بوس شدیم و صبحانه که نون و پنیر و خیار بود بین بچه ها و مامان ها تقسیم کردندو همگی خوردیم و آهنگ های مخصوص بچه ها گذاشتند و بچه ها شروع کردند و دست زدن و بچه های بزرگتر وسط مینی بوس می رقصیدن خیلی خوش گذشت  وقتی می دیدم شعر می خونی و دست می زنی و خوشحالی فقط از ذوق می بوسیدمت عزیزم .

قربون ناز کردن دخترم آناهیتا و تینا بشم

دخترم داره کفشدوزک نگاه می کنه

دخترم عاشق خاک بازی شده بود

دخترم تو جمع بچه ها

چوب های خشک رو از روی زمین جمع کردیم و آتیش روشن کردیم البته یادم رفت بگم

اول از همه محیط رو تمیز کردیم با دستکش یکبار مصرف و نفری یه کیسه زباله و دخترم یاد گرفت چه چیز بازیافتی هست چه چیز نیست .

دخترم داره میاد بغل مامانبغلماچقلب

در حین جمع کردن چوب های خشک دست دخترم زخمی شد

مامان هم مجهز بود به وسایل کمک های اولیه

دو شاخه گل چیدی و دادی به من که بزنم روی سرت

فدای دختر نازم ماچ

فدای شما دو دختر بشم با اون گل های زیبای روی سرتونماچ

عاشق دویدن هاتونم چقدر خوبه  که دخترم یه دوست خوب دارهقلب

 

توی راه شتر و گله های گوسفند و بز و الاغ دیدی خیلی برات جالب بود ولی عکس ازت ندارم ببخشید

توی راه بازم آهنگ های بچه ها و دست زدن تو و صوت زدن خاله فرخنده 

با خوشحالی رسیدیم و به محض رسیدن حموم کردن احساس کردمتوی حموم داره خوابت می بره . الان خوابیدی.

دوستت دارم و عاشق خندیدن هات هستم .

مرسی خانه بازی بادبادک با این اردو و دعوتتون

مرسی خاله فرخنده ، خاله بیتا و خاله مهدیه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان تارا
1 اسفند 91 18:09
واییییییی چه جای زیبایی خوش به حالتون که با اینهمه فرشته کوچولو تو یه همچین مکان باصفایی بودین


سلام عزیزم جاتون خالی خیلی خوب بود
مامان تارا
1 اسفند 91 18:11
عکسها خیلی خیلی خیلی قشنگن واقعا حرف نداره البته زیبایی عکسها به خاطر وجود گل دخترمونه
معلومه حسابی خووووووووووووووش گذشته


مرسی عزیزم لطف داری
مامان تارا
1 اسفند 91 18:14
ببین با چه ذوقی نشسته اند و دارن ماسه بازی میکنن /


آره واقعا بعضی از بچه ها که می خوردند
نرگس مامان باران
2 اسفند 91 0:12
واااای خوش به حالتون چه جای قشنگی زندگی میکنید اون عکسی که میخواد بیاد بغلت خیلی قشنگه چه اسمونش آبیه


سلا عزیزم ممنون
مامان آرشیدا کوچولو
2 اسفند 91 1:30
آفرین به این مامان خوش ذوق و این دختر علاقه مند به طبیعت عاشق ماسه بازی بچه هام یعنی عکس هاتون همش انرژی مثبت داره


سلام عزیزم شما لطف داری آناهیتا همش دوست داره کاردستی درست کنه
شما لطف داری جاتون خالی بود
آناهیتا مامانیه آرمیتا
2 اسفند 91 5:09
خیلی عکسهات نانازی شده آناهیتاجونم
چقدرخوبه که درکنارشماکلی تفریح میکنه واقعابراشون این هیجانهاوگردشهاازخوردن مهمتره
همیشه خوش باشیدوخندون


مرسی عزیزم آره واقعا عاشق مینی بوس شده دخترم
بهاره مامان ونداد
2 اسفند 91 21:05
عجب جای باصفایی امیدوارم همیشه خوش باشید


آره عزیزم خیلی خوش گذشت جای شما خالی
لیلا مامان پرنیا
3 اسفند 91 1:54
همیشه به گردش وشادی عسلمعکسهاتم مثل همیشه نازه




مرسی نازنین جاتون خالی بود
مامان اریا
5 اسفند 91 10:04
سلام
مادر و دختر خیلی بهتون خوش میگذره...
خوش به حالتون چه جای خوبی دارین
قدر این لحظاتتونو بدونین
آنا جون رو جای من ببوسین


سلام عزیزم جاتون خیلی خالی بود . ممنون . گل پسرتو ببوس
مامان تارا
6 اسفند 91 0:01
من هرچه این عکسها رو نگاه میکنم سیر نمیشم بووووووووووووووس برای خوشگل خاله

مرسی از حضورتون


لطف داری عزیزم
مامان نوژاجونی
10 اسفند 91 0:08
عزیزم معلومه حسابی بهش خوش گذشته انو میشه ازچهره ی خندونش تو عکسا کاملا فهمید .الهی همیشه لبش خندون باشه .بووووووسسسسسسسسسسس


آره عزیزم حسابی خوش گذشت بهش