آناهیتاآناهیتا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات دخترم آناهیتا

بیاموزم

1392/10/13 20:19
نویسنده : مامان
422 بازدید
اشتراک گذاری

فرصت ها رو نباید از دست بدم

اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم:

اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم،

به جای آن که انگشت اشاره ام را به سمت او بگیرم،

در کنارش انگشت هایم را در رنگ فرو می بردم و نقاشی می کردم،

اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم،

به جای غلط گیری به فکر ایجاد ارتباط بیشتر می بودم،

بیشتر از آنکه به ساعتم نگاه کنم به او نگاه می کردم،

سعی می کردم درباره اش کمتر بدانم،

اما بیشتر به او توجه کنم.

به جای اصول راه رفتن،

اصول پرواز کردن و دویدن را با او تمرین می کردم.

از جدی بازی کردن دست بر می داشتم،

وبازی را جدی می گرفتم.

در مزارع بیشتری می دویدم،

وبه ستارگان بیشتری خیره می شدم

بیشتر در آغوشش می گرفتم وکمتر او را به زور می کشیدم

کمتر سخت می گرفتم و بیشتر تأئیدش می کردم.

اول احترام به خود را در او می ساختم وبعد خانه و کاشانه اش را

وبیشتر از آنچه که عشق به قدرت را یادش بدهم،

قدرت عشق را یادش می دادم.

 

 

برگزیده از کتاب عشق سوم-شماره یک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان آریا
20 تیر 92 14:11
سلام
من حالم بده
50صفحه از کتابو خوندم از حرف زدن خودم نا امید شدم
در عین حال که کتاب خوبیه ولی حس بدی بهم دست داد
کار خیلی سختیه که بخوام نحوه حرف زدنمو عوض کنم
ولی تلاش خودمو میکنم
چقدر افسوس خوردم کاش ما هم جلسات پرسش و پاسخ اونجوری داشتیم
کاش قبل از اینکه کسی بخواد پدر ومادر بشه آموزش واسش میذاشتن چقدر عالی میشد



دقیقا همین احساس منم داشتم ولی باید سعی کنیم از این لحظه که فهمیدم دیگه اشتباه نکنیم . این مهمه
مامان تارا
20 تیر 92 15:10
خیلی زیباست
ولی حیف که همهی این لحظه ها رو از دست میدیم و تا به خودمون بجنبیم فرصتها رو از دست داده ایم ... و به قول معروف ناگهان چه زود دیر میشود


واقعا
بهاره مامان ونداد
21 تیر 92 14:42
دلم میگیره همیشه وقتی که فکر میکنم دوست دارم این جوری باشم ولی یادم میره خیلی وقت ها سعی خودم رو میکنم ولی دوباره چند روز بعد همون مادر قبلی میشم خیلی دوست دارم که واقعا پا به پای ونداد کودکی کنم


همه اینجورین عزیزم من که این متن رو بزرگش کردم گذاشتم توی آشپزخونه که همیشه ببینمش
مامان پریسا
23 تیر 92 11:36
عالی بود. مممنون
مامان آروین (مریم)
24 تیر 92 7:08
عاااااااااااااااااااااااااااالی بود مرررررررررررررررررررررررسی
مامان تارا
25 تیر 92 23:18
مامان خانومی کلیک راست وبت قفله خواستم این متنو کپی کنم / میشه خواهش کنم برام بفرستیش؟ ممنون میشم
مامان مرضیه
27 تیر 92 16:07
من که می دانم... به کودکی هم اگر برگردم... تو همان شیشه ی شیر گمشده ام می شوی...
نرگس مامان باران قلنبه
28 تیر 92 1:40
خیلی زیبا بود فقط امیدوارم روزی نرسه که تاسف بخوریم که چه روزهایی رو از دست دادیم
مامان ثمین
28 تیر 92 2:10
سلام عزیزم ممنونم از براز احساساتت آره این فرشته های نازخدا قلبی آکنده ازعشق واحساسات دارن که ما بزرگترها گاهی غافل میشیم عزیزم نازدونت رو ببوس6
مامان آریا
28 تیر 92 9:05
سلام دوست عزیز______$$_________$$$ _____________________$$$$_______$$$___$$$$$ ____________________$$$$$$_____$$$___$$$$$$$ ___________________$$$_$$$$___$$$__$$$$____$ ___________________$____$$$$_$$$$_$$$ _______________________$$$$$$$$$$$$$$ آپم و منتظر حضورت _______$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ____هستم__________$$___$$$$$$$$$$$$$$$$$ ..____________@ __$$____$$$$_$$$_$$$__$$$$$ _________€€€€€€€€$____$$$$___$$__$$$$___$$$ ______€€€€€€€€€€€€€€__$$$_____$$___$$$____$$ ____€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$$_____$$$___$$$____$ ___€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$$_____$$____$$$ __€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$_____$$$____$$ _€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€____ __$$$____$ €€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€______$$$ $$$___$$$___$$$___$$$___$$$_____$$$ _°_____°______°_____°_____°_____ _$$$ _____________€__________________$$$ _____________€__________________$$$ زود بیااااااااااا ____€_________________$$$$ _____________€._______________$$$$$ _____________€..____________ $$$$$$$$ ____________€€€€€€€._..-♥*°*♥-.._ ~~~*°*~~~ ~~~ _..-♥*°*♥-..~~~~ _..-♥*°*♥-.._ _..-♥*°*♥-..__..-♥*°*♥-.._
مامان آرشیدا کوچولو
28 تیر 92 14:30
اینننننننننننه آفرین ای کاش همه مامان ها این کارها رو انجام میدادند