روزهای قشنگ زندگی
روزهای قشنگی رو در کنارت تجربه می کنم با هم بازی می کنیم توپ بازی ، تو سرسره های بلند سوار می شی و من از صدای قهقه هات لذت می برم و دوچرخه سواری می کنی و منم دنبالت تند تند راه می رم تا بهت برسم . این روزها خدا رو شکر هنوز هوا زیاد گرم نشده و می تونیم بریم بیرون و از این روزها نهایت استفاده رو می کنم و هر روز می برمت پارک برای دوچرخه سواری و ...
دخترم در حال توپ بازی با مامان
دختر مهربونم داره با دوست جدیدش بازی می کنه اسمش هم آنیتا بود
به دلیل نبود تاپ زیاد دخترم با دوست جدیدش نیوشا رو یه تاپ سوار شدن
خوشم میاد اسم همه رو می پرسی بعد میای به من می گی
روز یکشنبه هم بردمت خانه بازی بادبادک دارین بازی قِل خوردن انجام میدین
اینجا هم دارین روی چوب شیب دار و باریک حرکت می کنی .
یه برگه که وسطش رو دایره کشیده و چسب چوب زدیم همراه با حبوبات در اختیار بچه ها قرار دادیم و بهشون گفتیم می تونن حبوبات رو بچسبونن هدف از این کار دقت بچه ها و اینکه از حبوبات ها رو دونه دونه بزارن و از دایره بیرون نیاد
جمعه پیش کنسرت امین محمد (پسر عمه) آناهیتا بود امین محمد 7 سالشه وتو جمع بچه های هم سن خودش گروهی بلز می زدند . دخترم اون روز تب داشتی ولی دوست داشت بره و ببینه ولی زود برگشتیم
اینم هنرمند کوچک ما
شب قبلش با بابایی و عمه رفته بودیم رستوران رافائل کنار دریا و باز دخترم گفت پیتزای بیرون استاندارد نیست ، یه بار بهت این جمله رو گفتم ولی یادم رفت ادامش بگم ماهی یکبار اشکال نداره و بهت گفتم پیتزای سبزیجات برات می خرم عزیزم .
سوال پرسیدی اگه نوشابه خوب نیست و دهنو می سوزنه چرا عمه و بابا می خورن ؟
لب دریا پیتزا خوردن می چسبه . چراغ های انتها هم گمرک و کشتی های مسافری بری و باری هستش
و اما
سه شنبه نوبت آتلیه داشتی تا عکس هات برای روز تولدت آماده بشه . همین طور اولین عکس پرسنلی رو انداختی برای دفترچه بیمه
قربونش برم دختر نازم مامان