آناهیتاآناهیتا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات دخترم آناهیتا

خاطرات روزهای پایانی 91 و هفته اول بهار 92

1392/1/18 16:04
نویسنده : مامان
342 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستان نی نی وبلاگ دلمون براتون تنگ شده بود . امیدوارم سال جدید و تعطیلات بهتون خوش گذشته باشه .

امیدوارم با جمع کردن هفت سین نوروزی

قرآنش نگهدارتون آینه اش روشنایی زندگیتون

سکه اش برکت عمرتون،سبزیش طراوت و شادابی دلتون باشه

تو بوشهر روز دوشنبه پایان سال گردوغبار بود و همین طور سه شنبه حتی توی خونه احساس می کردیم گردو غبار هست برای همین تصمیم گرفتیم توی خونه مراسم چهارشنبه سوری برگزار کنیم که رئیس خوش ذوق ساختمون تو باغ خودش که نزدیک خونمون بود آتیش به راه انداخت و اومد دعوتمون کرد آناهیتا هم خیلی دلش می خواست بره خلاصه گفتیم بریم ولی زود برگردیم . چند تا اتیش درست کرده بود اونم با چوب جنان دودی به راه افتاد که نگو و دختر ناز من گلوش آسیب دید از همون موقع شروع کرد به سرفه های خشک  . گردوغبار هم  بی تقصیر نبود.

خلاصه روز چهارشنبه صبح بردیمش کلینیک دارو داد ولی بدتر شد نمی تونست نفس بکشه  خیلی اذیت شد .   سرگرمش کردم با درست کردن شیرینی نخود چی و درست کردن سفره هفت سین تا بلکه سرفه کردن یادش بره .

و این هم سفره هفت سین یک روزه ما لبخند

اینم یک عکس هنری زبان

بعد از سال تحویل رفتیم مهمونی ولی اصلا سرحال نبودی زود برگشتیم و قرار شد فردا ناهار دوباره بریم خونه مادرجون . شب تا صبح توی بغلم نشسته خوابیدی تا بتونی نفس بکشی دوباره بردیمش دکتر . من همش می گفتم بلیط فردا رو کنسل کنیم نریم مسافرت  ولی هیچ جا باز نبود خلاصه روز دوم فروردین با تموم خستگی و بی خوابی راهی تهران و از اونجا به شمال شدیم . طبق معمول دخترم توی فرودگاه کنار پایه گل همیشگی وایستاد و گفت مامان ازم عکس بگیر ولی بی حال و بی حوصله بود .

از اونجایی که تو بوشهر زمستون آنچنانی نداریم  همیشه برای مسافرت به شمال من گرفتار خرید لباس هستم چون برای بهار تو بوشهر دیگه لباس آستین بلند نیست  خلاصه وقتی رفتم شمال هر روز صبح می رفتم دنبال لباس گرم  . امسال هم شمال حسابی سرد بود منم نگران حال آناهیتا زیاد از خونه بیرون نبردمش  هفته اول تقریبا خونه بود فقط یک روز هوا آفتابی بود بردمش پارک و بازی کرد ولی چون حالش خوب نبود خودش گفت بریم خونه ناراحت

 

 

دختر گلم سال 92 رو با مریضی شروع کردی و خیلی ما رو نگران کردی . امیدوارم روزهای شاد و سلامتی پیش روت باشقلبماچ

بعد از اومدن از مسافرت دوباره باید خونه تکونی کنم کارهامو کردم میام و خاطرات هفته دوم نوروز رو می نویسم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان ثنا
18 فروردین 92 15:47
ان شالله هميشه سالم و سلامت باشه به ما هم سر بزن.اجازه هست لينك كنم؟
بهاره مامان ونداد
18 فروردین 92 17:05
اخی خیلی ناراحت شدم انشاا.. که سال خوبی براتون باشه


مرسی عزیزم همین طور برای شما
لیلا مامان پرنیا
18 فروردین 92 18:06
عزیز دلم کلی ناراحت شدم امیدورم الان خوبه خوب شده باشی میبوسمت گل دختر خالهعکس هنریت هم خیلی قشنگه


مرسی عزیزم محبت داری
مامان نوژاجوني
20 فروردین 92 11:32
عزيزم ميدونم اين مريض شدن بچه ها چقدر ما بزرگترهارو كسل ميكنه .سفره 7 سينتونم خيلي قشنگه .


سلام عزیزم آره به خدا راست گفتی . ممنون نازنین
مامان تارا
20 فروردین 92 19:24
الهی بلا و مریضی از گلهای زندگیمون دور باشه چه سفره ی قشنگی و چه دختر کدبانویی آفرررررررررررررررررین / این نی نی وبلاگ چقد شکلک جدید گذاشته ولی من شکلک دست زدن رو پیدا نمیکنم؟!!1