آناهیتا و کارهایی که در طول هفته انجام میده
برای آناهیتا یه پایه بوم گرفتم تا بتونه ایستاده نقاشی بکشه همیشه هم یه کاغذ سفید آماده می زارم تا هر وقت خواست نقاشی بکشی البته فقط با مداد رنگی یا مداد شمعی . آخه با قلمو و گواش باید حتما کنارت باشم وگرنه ...
شنبه ها صبح میریم خونه تینا تا با هم بازی کنید و چهارشنبه ها تینا میاد خونه ما . حسابی با هم بازی می کنید . دوشنبه ها هم عصر میریم پارک با تینا . خلاصه اینجری هر دو تاتون دیگه تنهایی بازی نمی کنید . هر هفته اسباب بازی های بچه ها رو با هم عوض می کنیم حتی کتاب ها رو اسباب بازی های گروه سنی شونو تقسیم می کنیم اینجوری مجبور نیستم همه شو یکی بخره چون فقط توی همون مقطع به دردشون می خوره .
این روزها با هم شعر های کتاب بلز رو می خونیم چون از کوچیکی سی دی ها شو می ذاشتم الانم با دو دور خوندن یاد می گیری و بعد از اینکه حفظ کردی می پشت کی برد می شینی و می زنی و می خونی .
زاغی کجایی اون بالا رو درخت / ترنم قشنگه توش پر از پلنگه / ابر سفید دیدم من انگار که اسبم بود / ماه تو آسمونه خورشید خانم خوابیده / و ...
این روزها ازت می خوام به دور و برت خوب نگاه کنی و وسایلی که می بینی رو بهم بگی هر روز تعدادش بیشتر میشه می خوام دقت بیشتری کنی و اطرافتو خوب ببینی .
دختر من اصلا اسباب بازی شو از اتاقش بیرون نمی یاره فقط عروسکش حاکان که همه جا با ماست . فقط توی اتاقش بازی می کنه یا با من یا با باباش . بابایی که میاد یه استراحت نیم ساعته که کرد دستشو می گیری و می بریش توی اتاقت و اون موقع است که من تازه استراحت می کنم و کتاب می خونم سرگرم هستی باهاش تا ساعت 9 یه سه ساعتی باهاش بازی می کنی کتاب می خونه برات . آخرش که دیگه حوصله اش سر میره میگه آناهیتا چشماش داره بسته میشه خوابش میاد یکی بیاد بخوابونتش . اون موقع است که می فهمم دیگه کاسه صبرش لبریز شده . خیلی دوست دارم که بعد از بازی وقتی بهت میگم اسباب بازی هاتو جمع کن هر کدومشون رو سرجاش می زاری و کتاب هاتو توی کتاب خونت بعد آماده خوابیدن میشی .
چون هوای اینجا یه کوچولو سرد شده شما دوست داری که ماسه بازی کنی از بابایی خواستم که بره و ماسه بیاره و الان یه روز درمیان توی خونه ماسه بازی می کنی مخصوصا تینا میاد که زمان زیادی رو با ماسه بازی می گذرونید .
وقتی غذا درست می کنم میای و میگی می تونم بهت کمک کنم منم خوشحال میشم و ازت می خوام توی انتخاب ماکارونی بهم کمک کنی یا سیب زمینی بهم بدی یا در یخچال رو باز کنی تا بتونم رب بردارم خلاصه با هم مشغول میشیم تا یه غذای خوشمزه درست کنیم . بعد که خسته میشی البته فوری بعد تقتاضا می کنی که بهت آب پرتغال بدم بعد که خوردی میگی آفرین مامان چقدر خوشمزه بود .