آناهیتاآناهیتا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات دخترم آناهیتا

آناهیتا و کارهایی که در طول هفته انجام میده

1391/9/21 16:22
نویسنده : مامان
501 بازدید
اشتراک گذاری

 

برای آناهیتا یه پایه بوم گرفتم تا بتونه ایستاده نقاشی بکشه همیشه هم یه کاغذ سفید آماده می زارم تا هر وقت خواست نقاشی بکشی البته فقط با مداد رنگی یا مداد شمعی . آخه با قلمو و گواش باید حتما کنارت باشم  وگرنه ...

شنبه ها صبح میریم خونه تینا تا با هم بازی کنید و چهارشنبه ها تینا میاد خونه ما . حسابی با هم بازی می کنید . دوشنبه ها هم عصر میریم پارک با تینا . خلاصه اینجری هر دو تاتون دیگه تنهایی بازی نمی کنید . هر هفته اسباب بازی های بچه ها رو با هم عوض می کنیم حتی کتاب ها رو  اسباب بازی های گروه سنی شونو تقسیم می کنیم اینجوری مجبور نیستم همه شو یکی بخره چون فقط توی همون مقطع به دردشون می خوره .

این روزها با هم شعر های کتاب بلز  رو می خونیم  چون از کوچیکی سی دی ها شو می ذاشتم الانم با دو دور خوندن  یاد می گیری و بعد از اینکه حفظ کردی می پشت کی برد می شینی و می زنی و می خونی .

زاغی کجایی اون بالا رو درخت   /  ترنم قشنگه توش پر از پلنگه / ابر سفید دیدم من انگار که اسبم بود / ماه تو آسمونه خورشید خانم خوابیده / و ...


   

این روزها ازت می خوام به دور و برت خوب نگاه کنی و وسایلی که می بینی رو بهم بگی  هر روز تعدادش بیشتر میشه می خوام دقت بیشتری کنی و اطرافتو خوب ببینی .

دختر من اصلا اسباب بازی شو از اتاقش بیرون نمی یاره فقط عروسکش حاکان که همه جا با ماست .  فقط توی اتاقش بازی می کنه یا با من یا با باباش . بابایی که میاد یه استراحت نیم ساعته که کرد دستشو می گیری و می بریش توی اتاقت و اون موقع است که من تازه استراحت می کنم و کتاب می خونم  سرگرم هستی باهاش تا ساعت 9  یه سه ساعتی باهاش بازی می کنی کتاب می خونه برات . آخرش که  دیگه حوصله اش سر میره میگه آناهیتا چشماش داره بسته میشه خوابش میاد یکی بیاد بخوابونتش . اون موقع است که می فهمم دیگه کاسه صبرش لبریز شده   . خیلی دوست دارم که بعد از بازی وقتی بهت میگم اسباب بازی هاتو جمع کن هر کدومشون رو سرجاش می زاری و کتاب هاتو توی کتاب خونت  بعد آماده خوابیدن میشی .

چون هوای اینجا یه کوچولو سرد شده  شما دوست داری که ماسه بازی کنی از بابایی خواستم که بره و ماسه بیاره  و الان یه روز درمیان توی خونه ماسه بازی می کنی  مخصوصا تینا میاد که زمان زیادی رو با ماسه بازی می گذرونید .

 

وقتی غذا درست می کنم میای و میگی می تونم بهت کمک کنم منم خوشحال میشم و ازت می خوام  توی انتخاب ماکارونی  بهم کمک کنی یا سیب زمینی بهم بدی  یا در یخچال رو باز کنی  تا بتونم رب بردارم خلاصه با هم مشغول میشیم تا یه غذای خوشمزه درست کنیم . بعد که خسته میشی البته فوری بعد تقتاضا می کنی که بهت آب پرتغال بدم  بعد که خوردی میگی آفرین مامان چقدر خوشمزه بود . ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

zahra
23 آذر 91 12:40
azizam dokhmale ba namaki dari
مامان ساجده
24 آذر 91 22:47
سلام عزیزم متین تو مسابقه سوگواره محرم آتلیه سها شرکت کرده اگه لطف کنید بیاد تو وبلاگش به آدرسی که هست برید و بهش رای بدید ممنون میشم در ضمن اگر به کوچولوی دیگه ای رای داده باشید مشکلی نداره میتونید بازم رای بدید
آناهیتا مامانیه آرمیتا
26 آذر 91 10:11
چقدرفعال وباکلاسه این دخترخب هرچی نباشه هم اسم خودمه دیگههه آفرین به این دخترزرنگ وخوشگل که به مامانیشم کمک میکنه
مامان آرشیدا خورشید آریایی
26 آذر 91 16:44
عاشقتم باهوش کوچولو
مامان آرشیدا کوچولو
26 آذر 91 16:45
مامان خانم آنا کوچولو بلز رو از کی شروع کرد؟؟؟
مامان درسا
28 آذر 91 1:49
سلام عزیزم درسا در سوگواره محرم آتلیه سها شرکت کرده.اگه میشه لطف کنید به وبلاگش بیاین وبه اون آدرس برید وبهش امتیاز بدین.ممنون
مامان کوثری
7 دی 91 22:51
سلام خوبید میگم هزار ماشاالله خیلی خوب آناهیتا رو تربیت کردین و البته خلاق ماشاالله به صبر و حوصله تون عزیزم توی وب نی نی مدم مسابقه دارم زود بیاد یه سری هم به وب نی نی پارتی بزن شاید به دردت بخوره http://niniparti.niniweblog.com/ http://ninimod.niniweblog.com/